English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2578 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
put on U اعمال کردن بکار گماردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
detailing U بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
detail U بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
agent U مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agents U مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
contructive larcency U مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
duty assignment U واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
brain washing U مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
applications U به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
application U به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
assion U گماردن
exert U اعمال کردن
exerted U اعمال کردن
apply U اعمال کردن
applying U اعمال کردن
exerts U اعمال کردن
exerting U اعمال کردن
applies U اعمال کردن
to lay violent handsonany one U اعمال زورنسبت بکسی کردن دست زوربرکسی دراز کردن
imposes U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
impose U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
mans U خدمه گماردن
carry (something) out <idiom> U گماردن ،قراردادن
mans U گماردن نفرات
man U خدمه گماردن
man U گماردن نفرات
To use force(violence) U اعمال زور کردن
showing partial views U اعمال نظر کردن
to use one's influence upon U اعمال نفوذ کردن بر
To bring pressure to bear . To exert pressure . U اعمال فشار کردن
use one's influence U اعمال نفوذ کردن
places U قرار دادن گماردن
placing U قرار دادن گماردن
place U قرار دادن گماردن
establishes U کسی رابه مقامی گماردن
post- U گماردن نگهبان قرار دادن
posts U گماردن نگهبان قرار دادن
post U گماردن نگهبان قرار دادن
establishing U کسی رابه مقامی گماردن
establish U کسی رابه مقامی گماردن
posted U گماردن نگهبان قرار دادن
powers U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
erasable U قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
dares U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dare U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dared U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
commission U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
manning the rail U گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
recompile U کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
backout U ذخیره کردن فایل در محل اصلی پیش از اعمال هر گونه تغییر
do up U شروع بکار کردن
operate U عمل کردن بکار افتادن
operated U عمل کردن بکار افتادن
employs U بکار گماشتن استخدام کردن
employed U بکار گماشتن استخدام کردن
operates U عمل کردن بکار افتادن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
employ U بکار گماشتن استخدام کردن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
aminister U تهیه کردن بکار بردن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
employing U بکار گماشتن استخدام کردن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
maintenance U جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
to make the most of U به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
reward is an iduce to toil U چیزیکه ادم را بکار کردن تشویق میکند پاداش است
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
debuts U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
wet blanket U پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
wet blankets U پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
synonymize U الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
distemper U ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
putty powder U گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
jeweller's putty U گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
langrage U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
junk U ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
langridge U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
cyaniding U عملیات حرارتی که برای سخت کردن پوسته الیاژهای اهن دار بکار می رود
opalite U ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
streaming tape drive U دستگاهی که یک کارتریج نوارپیوسته را نگهداری کردن واساسا" به عنوان پشتیبان گردانندههای دیسک سخت بکار می رود
antihistamine U موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
steeve U خفت کردن میلهای که نوک ان قلابی داردوبرای ازمایش محتویات عدل پنبه وامثال ان بکار میرود سیخک
shed stick U چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
pl/m U زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
rack U آویز فرش [قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
exercised U اعمال
exercises U اعمال
acts U اعمال
exertion U اعمال
exercising U اعمال
exercising a right U اعمال حق
doings U اعمال
exertions U اعمال
exercise U اعمال
undertakings U اعمال
application U اعمال
applications U اعمال
urban bundle U بقچه شهری [این روش گرچه قدیمی است ولی هنوز هم به عنوان معیاری جهت وزن کردن کلاف های پشم بکار می رود.]
applicative U اعمال کردنی
applier U اعمال کننده
exertions U اعمال زور
takeovers U اعمال کنترل
to have the pull of U اعمال نفوذکردن بر
exertion U اعمال زور
hard labor U اعمال شاقه
applicatory U اعمال شدنی
lobbying U اعمال نفوذ
applicator U اعمال کننده
labourhardl U اعمال شاقه
strong arm U اعمال زورکردن
strong-arm U اعمال زورکردن
galleys U اعمال شاقه
hard labour U اعمال شاقه
impressment U اعمال زور
takeover U اعمال کنترل
the galleys U اعمال شاقه
peonage U اعمال شاقه
workable U قابل اعمال
preventative actions U اعمال بازدارنده
showing partial views U اعمال نظر
impose U اعمال نفوذکردن
imposes U اعمال نفوذکردن
exercising force U اعمال زور
willable U قابل اعمال
imprisonment with hard labour U حبس با اعمال شاقه
house keeping operation U اعمال خانه داری
penal servitude U حبس با اعمال شاقه
governance U اعمال قوه اختیارداری
unfair trade practice U اعمال تجاری نادرست
alteration U تغییر اعمال شده
non serverign acts U اعمال تصدی دولت
embraceor U اعمال نفوذ کننده
copy protection U جلوگیری از اعمال کپی
undue influence U اعمال نفوذ ناروا
embracer U کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
jars U اعمال شوک شدید به یک وسیله
capitalization U اعمال سیستم سرمایه داری
squeeze U [آبگیری از فرش با اعمال فشار]
jarred U اعمال شوک شدید به یک وسیله
encode U اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
encodes U اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
applied magnetic field U میدان مغناطیسی اعمال شده
jar U اعمال شوک شدید به یک وسیله
intervention U عمل اعمال تغییر در سیستم
confidential U است نه اعمال تصدی موجودباشد
interventions U عمل اعمال تغییر در سیستم
imposed deformation U تغییر شکل اعمال شده
modification U تغییر اعمال شده به چیزی
tea leaf U برگ چای [از این گیاه جهت تهیه رنگینه قهوه ای یا بژ استفاده می شود و خصوصا در رفوگری جهت تیره تر کردن رنگ های دیگر بکار می رود.]
powering U اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
technologies U اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
powers U اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
pulse U اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
power U اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
pulsed U اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
technology U اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
track record U آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
powered U اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
procrustean U بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
track records U آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
embracery U اعمال نفوذاز راه رشوه یا تهدیدوغیره
the exercised thier veto U انها حق وتوی خود را اعمال کردند
dye analysis U [آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه]
arithmetic U تابع ریاضی اعمال شده روی داده
dynamic U تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
embraceor U متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
dynamically U تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
embracery U جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
arguments U متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
argument U متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
gig U ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
non procedural language U بلکه یک مجموعه قواعدی وضع میکند که اعمال می شوند
syntax U قوانین گرامری اعمال شده به یک زبان برنامه نویسی
interactive U پردازش آن و اعمال عکس العمل بلاد رنگ روی آن
hash U عدد ایجاد شده پس از اعمال کلید در تابع hash
omnia pressumuntur solemniter U اصل بر صحیح انجام شدن همه اعمال است
equitable mortgage U از اعمال طرفین یک عمل یا تاسیس حقوقی ناشی میشود
knowledge U دستورات و دانش خبره را در یک فیلد مشخص اعمال میکند
impressure U اعمال نیرو بر روی چیزی فشار و زور درامری
phosphor U مادهای که در اثر اعمال انرژی نور تولید میکند
take over bid U پیشنهاد خرید سهام یک شرکت برای اعمال کنترل
correctional custudy U روش اصلاح افراد از راه تصحیح اعمال غلط
case law U رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
stables U وضعیت حافظه وقتی هیچ سیگنال خارجی اعمال نشود
stable U وضعیت حافظه وقتی هیچ سیگنال خارجی اعمال نشود
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com